چند غزل خوب برای شما
  • چنانچه خواست دلت بی حساب گریه کنی
  • قسم بخور که فقط با نقاب گریه کنی
  • خزان ببار ! بهاری شدن خطر دارد
  • صلاح نیست که با اضطراب گریه کنی
  • شده ست حال تو را تا غریبه می پرسد
  • فقط سکوت کنی در جواب گریه کنی ؟
  • و عشق چیست به جز اینکه سالها هر شب 
  • کنار بالش خود وقت خواب گریه کنی
  • دلت پر است که گاهی به روی بعضی ها
  • شبیه اسلحه ای یک خشاب گریه کنی ....
  • سيد سعيد صاحب علم

  •  
  • هر قدر هم ساکت نشستن مشکلت باشد
  • حرف دلت تامیتوانی دردلت باشد
  • یک عمر در گفتن دویدی ? کوله بارت کو؟
  • این سهم خیلی کم نباید حاصلت باشد
  • حالا که اینقدر از تلاطم خسته ای برگرد
  • اما اگر خاکی بخواهد ساحلت باشد!
  • تا وقت مردن روی خوشبختی نمی بینی
  • تا درد و رنج آغشته با آب و گلت باشد
  • احساس غربت میکنی وقتیکه شوقی نیست
  • حتی اگر یک عمر جایی منزلت باشد
  • اصلا بگو کی در ازای شعر نان داده؟
  • یاخنده ای? حرفی ...که شاید قابلت باشد
  • از گفتنی ها با تو گفتم بعد از این بگذار
  • دست خود دیوانه ات(یا عاقلت)باشد
  • امروز و فردا میکنی؟ امروز یا فردا 
  • یکدفعه دیدی وقت مهر باطلت باشد
  • بر شانه هایت باز دنبال چه میگردی؟ 
  • انگیزه پرواز باید در دلت باشد
  • مهدی فرجی

  • ای آنکه بودی در خوشی ها یار من روزی
  • دیدم که افتادی پی آزار من روزی
  •  
  • این سینه زندان بود، اما رفت با شادی
  • هرکس که خط انداخت بر دیوار من روزی
  •  
  • شاید قسم خوردی فراموشم کنی، اما
  • سر میکشی در دفتر اشعار من روزی
  •  
  • رفتی طنین شعرهایم در سرت... گفتم
  • دیوانه برمی گردی از تکرار من روزی
  •  
  • با هر غزل جان دادم و بر گردنت افتاد
  • یکباره خون آبی ِ خودکار من روزی
  •  
  • هر زن به چشم ام خیره شد، گم کرده ای را یافت
  • پس «هرکسی از ظنّ خود شد یار من» روزی
  •  
  • بگذار بی پروا بگویم دوستت دارم
  • هرچند می خندی به این اقرار من روزی
  • مهدی فرجی
  •  
  •  


  • از روی دست خط قشنگش كه مانده بود
  • ديشب به احتمال قــوی شعر خوانده بود
  • اسمش بهار بود، ولــی موج انفـــجار
  • پروانه های روسری اش را پرانده بود
  • پرتاب ناگهانــــــــی خون روی صورتش
  • چندين گل شقايق كوچک نشانده بود
  • وقتــــی پليس وارد اين اتفاق شد
  • چيزی برای ثبت جنايت نمانده بود
  • گفتند: مرد نيمه شب با دوچرخه اش
  • خود را به كوچه گل مريم رسانده بود
  • می خواست اعتراف بزرگــی كند ولی
  • زن ماشه را دو ثانيه قبلش چكانده بود...
  • "کورش کیانی"
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: آثارارسالی ، ،
برچسب‌ها: |کورش کیانی||ی|غزل معاصر|مهدی فرجی|سید صعید صاحب علم|صفاکده|انجمن شعر| ,

تاريخ : چهار شنبه 12 شهريور 1392 | 23:49 | نویسنده : اسدصفائی ) |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.